۴۶۸ بار خوانده شده

غزل ۱۵

هر که هر بامداد پیش کسیست
هر شبانگاه در سرش هوسیست

دل منه بر وفای صحبت او
کانچنان را حریف چون تو بسیست

مهربانی و دوستی ورزد
تا تو را مکنتی و دسترسیست

گوید اندر جهان تویی امروز
گر مرا مونسی و همنفسیست

باز با دیگری همین گوید
کاین جهان بی‌تو بر دلم قفسیست

همچو زنبور در به در پویان
هر کجا طعمه‌ای بود مگسیست

همه دعوی و فارغ از معنی
راست‌گویی میان تهی جرسیست

پیش آن ذم این کند که خریست
نزد این عیب آن کند که خسیست

هر کجا بینی این چنین کس را
التفاتش مکن که هیچ کسیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴
گوهر بعدی:غزل ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.