هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تجربیات خود در سفر به نقاط مختلف جهان و مشاهده رفتارهای مردم سخن میگوید. او وفاداری و صداقت را در میان مردم نادر میبیند و از بیوفایی و تغییرات روزگار شکایت میکند. شاعر همچنین به ناپایداری دنیا و تغییرات سریع شرایط زندگی اشاره میکند و از خواننده میخواهد که از غرور و تکبر دوری کند، زیرا روزگار میتواند شرایط را به سرعت تغییر دهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، انتقادهای اجتماعی و نگاه واقعبینانه به زندگی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰
جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم
به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم
مگر که مرد وفادار از جهان گم شد
وفا ز مردم این عهد هیچ اگر دیدم
ز من مپرس که آخر چه دیدی از دوران
هر آن چه دیدم این نکته مختصر دیدم
بدین صحیفهٔ مینا به خامهٔ خورشید
نبشته یک سخن خوش به آب زر دیدم
که ای به دولت ده روز گشته مستظهر
مباش غره که از تو بزرگتر دیدم
کسی که تاج زرش بود در صباح به سر
نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم
چو روزگار همی بگذرد رو ای سعدی
که زشت و خوب و بد و نیک در گذر دیدم
به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم
مگر که مرد وفادار از جهان گم شد
وفا ز مردم این عهد هیچ اگر دیدم
ز من مپرس که آخر چه دیدی از دوران
هر آن چه دیدم این نکته مختصر دیدم
بدین صحیفهٔ مینا به خامهٔ خورشید
نبشته یک سخن خوش به آب زر دیدم
که ای به دولت ده روز گشته مستظهر
مباش غره که از تو بزرگتر دیدم
کسی که تاج زرش بود در صباح به سر
نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم
چو روزگار همی بگذرد رو ای سعدی
که زشت و خوب و بد و نیک در گذر دیدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۷
۱۰۵۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.