هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد دوری و عشق نافرجام سخن می‌گوید. شاعر از عشق عمیق خود به یاری مهربان و وفادار می‌گوید که اکنون از او جدا شده است. او از سوز دل، رازداری عاشقان و ناتوانی در بیان درد فراق می‌نالد. همچنین، از جفای روزگار و از دست دادن معشوق شکایت دارد و در نهایت، از درماندگی و بی‌پناهی خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که درک آن‌ها برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

بخش ۳۲ - گفتن شمع راز خود را به خادمان

چو محرم را نباشد باز گویی
خوش آید عاشقان را راز گویی

دل هر کس که گنج عشق یابد
اگر پنهان کند دل برنتابد

اگر ترسد که با هر یار گوید
رود کنجی و با دیوار گوید

به یاران شمع راز خویش برگفت
زبان بگشاد و از سوز جگر گفت

که از عشق آتشی در سینه دارم
ولیکن بر زبان با کس نیارم

مرا دل برده است از دست یاری
چه یاری گرم مهری غمگساری

همایون پیکری فرخنده فالی
به یکرنگی چو من شوریده حالی

سبکروحی که گر بر گل نشستی
ندیدی برگ گل از وی شکستی

ز درج مهربانی دانه یی بود
ز دیوان وفا پروانه یی بود

حدیثش بسکه بودی آتش انگیز
فکندی در دل من آتش تیز

عجب شیرین حدیثی پر نمک بود
نبود از انس و جن گویا ملک بود

چو با او گرم کردم دل به یاری
فلک کردش جدا از من به خواری

فکند از ناکسی در چنگ بادش
چو گلبرگ از جفا برباد دادش

دل از خلقم نبودی جز بدو شاد
دریغ و درد کوهم رفت بر باد

حدیث دوری او با که گویم
نشان و نام او باز از که جویم

درین محنت که جوید چاره من؟
که گوید قصه آواره من؟

ندانم پیش از آن کز پا نشینم
رخ او باز بینم یا نبینم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۱ - آگاهی عنبر و کافور از حال شمع
گوهر بعدی:بخش ۳۳ - نصیحت کردن کافور شمع را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.