۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

در گرد غربت آینه دار خودیم ما
یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما

دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی
آوازی از گسستن تار خوردیم ما

از بس که خاطر هوس گل عزیز بود
خون گشته ایم و باغ و بهار خودیم ما

ما جمله وقف خویش و دل ما ز ما پرست
گویی هجوم حسرت کار خودیم ما

از جوش قطره همچو سرشک آب گشته ایم
اما همان به جیب و کنار خودیم ما

مشت غبار ماست پراگنده سو به سو
یارب به دهر در چه شمار خودیم ما؟

با چون تویی معامله بر خویش منت است
از شکوه تو شکرگزار خودیم ما

روی سیاه خویش ز خود هم نهفته ایم
شمع خموش کلبه تار خودیم ما

در کار ماست ناله و ما در هوای او
پروانه چراغ مزار خودیم ما

خاک وجود ماست به خون جگر خمیر
رنگینی قماش غبار خودیم ما

هر کس خبر ز حوصله خویش می دهد
بدمستی حریف و خمار خودیم ما

تار نگاه پیرو ما سلک گوهرست
رفتار پای آبله دار خودیم ما

غالب چو شخص و عکس در آیینه خیال
با خویشتن یکی و دوچار خودیم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.