۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

ساخت ز راستی به غیر ترک فسونگری گرفت
زهره به طالع عدو شیوه مشتری گرفت

شه به گدا کجا رسد زان که چو فتنه روی داد
خاتم دست دیو برد کشور دل پری گرفت

ترک مرا ز گیر و دار شغل غرض بود نه سود
فربه اگر نیافت صید خرده به لاغری گرفت

آمد و از ره غرور بوسه به خلوتم نداد
رفت و در انجمن ز غیر مزد نواگری گرفت

ای که دلت ز غصه سوخت شکوه نه در خور وفاست
ور سزد آن که سرکنی گیر که سرسری گرفت

جاده شناس کوی خصم بودم و دوست راه جوی
منکر ذوق همرهی خرده به رهبری گرفت

مستی مرغ صبحدم بر رخ گل به بوی تست
هرزه ز شرم باغبان جبهه گل تری گرفت

رای زدم که بار غم هم به رقم ز دل رود
نامه چو بستمش به بال مرغ سبکپری گرفت

غالب اگر به بزم شعر دیر رسید دور نیست
کش به فراق حسرتی دل ز سخنوری گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.