۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶

تیغت ز فرق تا به گلویم رسیده باد
شوخی ز حد گذشت زبانم بریده باد

گر رفته ام ز کوی تو آسان نرفته ام
این قصه از زبان عزیزان شنیده باد

مردن ز رازداری شوقم نجات داد
صد رنگ لاله زار ز خاکم دمیده باد

نغزی و خودپسند ببینم چه می کنی؟
یارب به دهر همچو تویی آفریده باد

بر روی و موی پرتو بینش نتافته ست
در عرض شوق دیده طلبکار دیده باد

آتش به خانمان زده ای خواست صرصری
گفتم نسیم گفت به گلشن وزیده باد

مرگم امان دهاد که از شوق برخورم
این شعله همچو خون به رگ خس دویده باد

ذوقی ست همدمی به فغان بگذرم ز رشک
خار رهت به پای عزیزان خلیده باد

چون دیده پای تا به سرم تشنه کسی ست
دل خون شواد و از بن هر مو چکیده باد

غالب شراب قندی هندم کباب کرد
زین بعد باده های گوارا کشیده باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.