هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، به بیان احساسات عمیق عاشقانه، درد فراق، وفاداری، و رنجهای عشق میپردازد. شاعر از عناصر طبیعت مانند برگ، گل، و گرد و غبار برای توصیف حالات درونی خود استفاده کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۱۴۲
نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد
سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد
به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد
چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد
خوشا بریدن راه وفا که در هر گام
جبین ز پای به انداز نقش پا ریزد
ز ناله ریخت جگرپاره های داغ آلود
چو برگ لاله که در گلشن از هوا ریزد
تبسمی ست به بالین کشتگان خودت
که گل به جیب تمنای خونبها ریزد
دماغ ما ز بلا می رسد مگر ساقی
گداز زهره ما در ایاغ ما ریزد
خوش آن که عجز منش بر سر عتاب آرد
خسک به پیرهن شعله جفا ریزد
بهشت خویش توانی شدن اگر داری
دلی که خون شود و رنگ مدعا ریزد
به روز وصل در آغوشم آنچنان بفشار
که بی من از لب من شکوه تو واریزد
به چاره درد تو اکسیر بی نیازیهاست
که دل گدازد و در قالب دوا ریزد
به روی عقده کارم به شکل برگ خزان
ز لرزه ناخن دست گره گشا ریزد
غبار شوق به خونابه امید سرشت
دمی که خواست قضا طرح این بنا ریزد
شباب و زهد چه ناقدردانی هستی ست
بلا به جان جوانان پارسا ریزد
به سجده بر در یار اوفتیم تا غالب
خط جبین چو غبار از جبین ما ریزد
سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد
به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد
چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد
خوشا بریدن راه وفا که در هر گام
جبین ز پای به انداز نقش پا ریزد
ز ناله ریخت جگرپاره های داغ آلود
چو برگ لاله که در گلشن از هوا ریزد
تبسمی ست به بالین کشتگان خودت
که گل به جیب تمنای خونبها ریزد
دماغ ما ز بلا می رسد مگر ساقی
گداز زهره ما در ایاغ ما ریزد
خوش آن که عجز منش بر سر عتاب آرد
خسک به پیرهن شعله جفا ریزد
بهشت خویش توانی شدن اگر داری
دلی که خون شود و رنگ مدعا ریزد
به روز وصل در آغوشم آنچنان بفشار
که بی من از لب من شکوه تو واریزد
به چاره درد تو اکسیر بی نیازیهاست
که دل گدازد و در قالب دوا ریزد
به روی عقده کارم به شکل برگ خزان
ز لرزه ناخن دست گره گشا ریزد
غبار شوق به خونابه امید سرشت
دمی که خواست قضا طرح این بنا ریزد
شباب و زهد چه ناقدردانی هستی ست
بلا به جان جوانان پارسا ریزد
به سجده بر در یار اوفتیم تا غالب
خط جبین چو غبار از جبین ما ریزد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.