هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از غالب، با تصاویر شاعرانه و استعاره‌های زیبا، به توصیف عشق، حسرت، و حالات روحی عاشق می‌پردازد. شاعر از نگاه معشوق، دل‌های خون‌گرفته، و طبیعت به عنوان آینه‌ای از احساسات خود سخن می‌گوید. همچنین، مفاهیمی مانند عشق الهی، رنج عاشق، و زیبایی‌های طبیعت در آن مشهود است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۶۰

نفس از بیم خویت رشته پیچیده را ماند
نگاه از تاب رویت موی آتش دیده را ماند

ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری
به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند

ز بس کز لاله و گل حسرت ناز تو می جوشد
خیابان محشر دلهای خون گردیده را ماند

خوشا دلداده چشم خودش بودن در آیینه
ز سرگرمی نگه صیاد آهودیده را ماند

غبار از جاده تا اوج سپهر ساده می بالد
ز جوش وحشتم صحرا دل رنجیده را ماند

به هر جا می خرامی جلوه ات در ماست پنداری
دل از آیینه داریهای شوقت دیده را ماند

چه غم ز افتادگی ها چون روان پالاست اندوهت
تن از مستی به کویت جان آرامیده را ماند

بهار از رنگ و بو در پیشگاه جلوه نازش
گدایان نثار از رهگذر برچیده را ماند

رقیبش برده از راه و وفا بنگر که در چشمم
غبار راه او مژگان برگردیده را ماند

جهان دودی ست از سودا که می گرداندش غالب
تو گویی گنبد گردون سر شوریده را ماند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.