۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

بهر خواری بس که سرگرم تلاشم کرده اند
پاره ای نزدیک در هر دورباشم کرده اند

ترسم از رسواییم آخر پشیمانی کشید
رازم و این شاهدان مست فاشم کرده اند

چرخ هر روزم غم فردا به خوردن می دهد
تا قیامت فارغ از فکر معاشم کرده اند

غیر گفتی روشناس چشم گوهربار هست
رازدان ناله الماس پاشم کرده اند

هر چه از بی طاقتی مزد ثباتم داده اند
هر چه از اندوه صرف انتعاشم کرده اند

از تف داغت به دل دوزخ سرشتم خوانده اند
وز دم تیغت به تن مینو قماشم کرده اند

هم به صحرای جنون مجنون خطابم داده اند
هم به کوه بیستون خارا تراشم کرده اند

چشم نبوم از چه رو خارم به جیب افشانده اند
دل نباشم تا چرا رزق خراشم کرده اند

از چه غالب خواجگی های جهان ننگ منست
گر نه با سلمان و بوذر خواجه تاشم کرده اند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.