هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات شاعر دربارهٔ انزوا، رنج، عشق و انتظار است. شاعر خود را از جامعه دور افتاده می‌بیند و از دردها و شکست‌های زندگی می‌نالد. او همچنین به عشق و شوق اشاره می‌کند و از ناتوانی و غم خود سخن می‌گوید. در نهایت، شعر به نوعی پاسخ به غزلی از غالب است و نشان‌دهندهٔ بی‌اختیاری شاعر در بیان احساساتش است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی، احساسات پیچیده و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عاشقانه نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۴۲

هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده ام
چون امام سبحه بیرون از شمار افتاده ام

ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن
آتش رشکم به جان نوبهار افتاده ام

می فشانم بال و در بند رهایی نیستم
طایر شوقم به دام انتظار افتاده ام

کار و بار موج با بحر است خودداری مجوی
در شکست خویشتن بی اختیار افتاده ام

سر به سر میناست اجزایم چو کوه اما هنوز
بر نمی خیزم ز بس سنگین خمار افتاده ام

هر شکست استخوانم خنده ای دندان نماست
راز غم را بخیه ای بر روی کار افتاده ام

هم ز من طرز آشنای عشقبازان گشته ای
هم ز تو عاشق کشان را رازدار افتاده ام

تا ز مستی می زنی بر تربت اغیار گل
خویشتن را همچو آتش در مزار افتاده ام

یک جهان معنی تنومندست از پهلوی من
چون قلم هر چند در ظاهر نزار افتاده ام

جان به غم می بازم و می نالم از جور سپهر
وه که هم بدنقشم و هم بدقمار افتاده ام

کشتی بی ناخدایم سرگذشت من مپرس
از شکست خویش بر دریا کنار افتاده ام

ناتوانی محو غم کرده ست اجزای مرا
در پرند ناله نقش زرنگار افتاده ام

رفته از خمیازه ام بر باد ناموس چمن
چاک اندر خرقه صبح بهار افتاده ام

از روانی های طبعم تشنه خون است دهر
آبم آب اما تو گویی خوشگوار افتاده ام

این جواب آن غزل غالب که صائب گفته است
«در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام »
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.