۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۷

می ربایم بوسه و عرض ندامت می کنم
اختراعی چند در آداب صحبت می کنم

ناتوانم برنتابم صدمه لیک از فرط آز
تا درآویزد به من اظهار طاقت می کنم

گویی از دشواری غم اندکی دانسته است
می کشد بی جرم و می داند مروت می کنم

در تپش هر ذره از خاکم سویدای دل ست
هر چه از من رفت و هم بر خویش قسمت می کنم

غافلم زان پیچ و تاب غصه کز غم در دل ست
دل شکاف آهی به امید فراغت می کنم

سنگ و خشت از مسجد ویرانه می آرم به شهر
خانه ای در کوی ترسایان عمارت می کنم

کرده ام ایمان خود را دستمزد خویشتن
می تراشم پیکر از سنگ و عبادت می کنم

چشم بد دور التفاتی در خیال آورده ام
هر چه دشمن می کند با دوست نسبت می کنم

دستگاه گل فشانی های رحمت دیده ام
خنده بر بی برگی توفیق طاعت می کنم

زنگ غم ز آیینه دل جز به می نتوان زدود
دردم از دهر است و با ساقی شکایت می کنم

غالبم غالب هم آیین برنتابم در سخن
بزم بر هم می زنم چندان که خلوت می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.