هوش مصنوعی:
پس از نبرد با دشمنان، پادشاه دختری زیبا و خردمند پیدا میکند و با او ازدواج میکند. آنها صاحب پسری با ظاهری عجیب و ترسناک میشوند که پادشاه از دیدن او وحشت میکند و او را میکشد. سپس جسد کودک را در جنگلی رها میکند. این راز برای مدتی پنهان میماند، اما سرانجام آشکار میشود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل صحنههای خشونتآمیز (کشتن کودک) و موضوعات سنگین عاطفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 16 سال مناسب نباشد.
بخش ۳۷ - زاده شدن کوش پیل دندان یا کوش پیلگون
چو از هیچ سو کوش دشمن ندید
سپه را سوی پیلگوشان کشید
بکشت و بیاورد از ایشان بسی
ببخشید از آن بهره بر هر کسی
از ایشان یکی دختری یافت کوش
به خوشّی چو جان و به پاکی چو هوش
به غمزه همی جادوی بابِلی
به رخساره همچون گُلِ زابلی
به بالا چو سروی و ماه از برش
خجل گشته کافور و بان از برش
دل شاه از آن ماه شد پر ز جوش
به پیوند او شد همه رای و هوش
سرِ سال از او کودک آمد پدید
که چون او جهان آفرین نافرید
دو دندان خوک و دو گوش آنِ پیل
سر و موی سرخ و دو دیده چو نیل
میان دو کتفش نشانی سیاه
سیه چون تن مردم پر گناه
مر او را بدید و بترسید سخت
به زن گفت کای بدرگِ شوربخت
همی آدمی زاید از مرد و زن
تو چون زاده ای بچّه ی اهرمن؟
دل خویش از آن مایه رنجور کرد
بزد تیغ، وز تن سرش دور کرد
چنین است کردار و کار جهان
که او رازها دارد اندر نهان
به هرگاه رازی پدید آورد
ز شاهی، گرازی پدید آورد
نهانی پس آن بچّه را برگرفت
سوی بیشه ی چین ره اندر گرفت
بینداخت او را و خود گشت باز
ز مردم نهان ماند یک چند راز
همه کار نابوده، ماند نهان
چو بود، آشکارا شود در جهان
هر آن راز کآمد میان دو تن
دگر روز یابیش بر انجمن
سپه را سوی پیلگوشان کشید
بکشت و بیاورد از ایشان بسی
ببخشید از آن بهره بر هر کسی
از ایشان یکی دختری یافت کوش
به خوشّی چو جان و به پاکی چو هوش
به غمزه همی جادوی بابِلی
به رخساره همچون گُلِ زابلی
به بالا چو سروی و ماه از برش
خجل گشته کافور و بان از برش
دل شاه از آن ماه شد پر ز جوش
به پیوند او شد همه رای و هوش
سرِ سال از او کودک آمد پدید
که چون او جهان آفرین نافرید
دو دندان خوک و دو گوش آنِ پیل
سر و موی سرخ و دو دیده چو نیل
میان دو کتفش نشانی سیاه
سیه چون تن مردم پر گناه
مر او را بدید و بترسید سخت
به زن گفت کای بدرگِ شوربخت
همی آدمی زاید از مرد و زن
تو چون زاده ای بچّه ی اهرمن؟
دل خویش از آن مایه رنجور کرد
بزد تیغ، وز تن سرش دور کرد
چنین است کردار و کار جهان
که او رازها دارد اندر نهان
به هرگاه رازی پدید آورد
ز شاهی، گرازی پدید آورد
نهانی پس آن بچّه را برگرفت
سوی بیشه ی چین ره اندر گرفت
بینداخت او را و خود گشت باز
ز مردم نهان ماند یک چند راز
همه کار نابوده، ماند نهان
چو بود، آشکارا شود در جهان
هر آن راز کآمد میان دو تن
دگر روز یابیش بر انجمن
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۶ - آوارگی جمشیدیان و زاده شدن آتبین
گوهر بعدی:بخش ۳۸ - یافتن آتبین کوش را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.