۲۵۱ بار خوانده شده

بخش ۴۱ - جنگ کوش پیل دندان با چینیان

چو شاه آتبین را چنان دید کوش
برآورد مانند تندر خروش

کمان داشت و ده چوبه تیر خدنگ
نبودش سلیحی جز این خود به چنگ

بدان دَه بیفگند دَه نامدار
ز چینی دلیران خنجرگزار

غمی شد ز ترکش چو تیرش نماند
ز لشکر یکی خیره سر را بخواند

همه بستدش جوشن و خود و ترگ
چو بر ساخت خود را ز بیگانه برگ

خروشان به اسب اندر آورد پای
به یک حمله برداشت لشکر ز جای

تو گفتی یکی پیل سرمست بود
همه دشت پای و سر و دست بود

چو ایران سپه کوششِ کوش دید
مر او را بدان کین و آن جوش دید

همه حمله کردند و برداشتند
سپه را و از رود بگذاشتند

پرندش ز خون بر زمین جوی کرد
سمندش سرسرکشان گوی کرد

به هرکس که گرزش برآمد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت

هوا گشته بی جان ز پیکان او
زمین گشته مرجان ز میدان او

هر آن کس که او را ز ناگه بدید
دلش همچو دیوانه درهم رمید

گریزان همی برد نام خدای
نیامد دلش ماهیان بازجای

در آن حمله افزون ز پانصد دلیر
بکشتند و شد آتبین شاه، چیز

از آن ننگ سالار چین شد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت

چنین گفت کای نامداران جنگ
همی بر تن خویش کردید ننگ

از این مایه لشکر چه دارید باک
که بی تیغ شایند گشتن به خاک

برامد کنون سال سیصد درست
که این دشمنان را همی شاه جُست

همی باز گردید، چون یافتیم
ز چین ما بدین کار بشتافتیم

چه گویید فردا به نزدیک شاه
اگر بازگردید از ایران سپاه

ز گفتار او لشکر آمد بجوش
برآمد ز کوس و تبیره خروش

کشیدند شمشیر کین از نیام
نه جای درنگ و نه جای پیام

هوا پر شد از جان گردان کین
ز خون گشت سیراب روی زمین

تنی چند از ایران سپه کشته شد
سر هر یک از رزم برگشته شد

چنین بود تا شب سپه تاز گشت
پس آن هر دو لشکر ز هم بازگشت

فرود آمد آن جا سپهدار چین
به سوی سراپرده رفت آتبین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۰ - رسیدن ایرانیان و چینیان بهم
گوهر بعدی:بخش ۴۲ - نواختن آتبین کوش پیل دندان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.