۲۱۴ بار خوانده شده

بخش ۲۸۹ - نگه کردن فریدون و قارن در کار کوش

چو بنهاد پاسخ در آن پیشگاه
نگه کرد و برخواند دستور شاه

فریدون همه جُستنی باز جُست
یکایک بگفت آنچه دید او درست

از آن افسر و تخت زرّین اوی
وزآن بارگاه به آیین اوی

وزآن استواری آن جایگاه
وزآن کشور و ساز و چندان سپاه

فریدون فروماند از این گفت و گوی
سوی قارن پهلوان کرد روی

بدو گفت رو بازخوان آن سپاه
که با کوش رفتند از این بارگاه

شکیب از دل پهلوان دور شد
چو شاه جهاندار رنجور شد

چو ایشان بیایند لشکر کشم
مر آن دیو را جان ز تن برکشم

چو من خشت پولاد لرزان کنم
بدان دیو چهره بتر ز آن کنم

که کردم به چین اندر آورد و کین
که از پُشت اسبش زدم بر زمین

همی بود دیر اندر اندیشه شاه
وزآن پس بدو گفت کای نیکخواه

همان دان که در کشور باختر
زمین و درختش نیاورد بر

مرآن مرز گیریم بیران هنوز
گذرگاه ببران و شیران هنوز

چو خود شاه دیگر ز فرمانبری
بکردند و خوار آید این داوری

ولیکن ازاو باز خواهم سپاه
مگر لختی آزرم دارم نگاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۸۸ - پاسخ نامه ی کوش به شاه فریدون
گوهر بعدی:بخش ۲۹۰ - نامه ی فریدون به کوش و فراخواندن ایرانیان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.