۲۱۲ بار خوانده شده

بخش ۳۳۶ - گفتگوی منوچهر با قارن درباره ی کوش

چنین بود تا قارن تیزچنگ
ز فیرش بپردخت و آمد به جنگ

که فیرش حصاری بدی آن زمان
ز دریا برآورده سر تا آسمان

بشد چاره قارن چنان کرد پست
که کرکس نیابد بر آن جا گذشت

به دیدار او شد منوچهر شاد
همه داستانها بر او کرد یاد

که از کشتن تور، سلم دلیر
شکسته دلی گشته از رزم سیر

کنون سخت نیرو گرفته ست باز
که این دیوزاده درآمد فراز

بدو گفت قارن که ای شاه نو
درشت و دلیر است و ناباک و گو

به نیروی او در جهان مرد نیست
ز گردان کس او را هماور نیست

من او را بسی آزمودم به رزم
بسی دیدمش نیز هنگام بزم

ز جنگش برِ شاه بردم به بند
چنان بر هیون بسته چون گوسپند

چنان خوار و زار است در دست تو
چو سوفار تیر تو در شست تو

منوچهر گفتا به زور خدای
به فرّ جهانگیر پاکیزه رای

به گرزش بدان سان بکوبیم سر
که کوه کلنگان نبیند دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۳۵ - آمدن کوش و سپاهش
گوهر بعدی:بخش ۳۳۷ - جنگ تن به تن منوچهر و کوش و پیروزی منوچهر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.