۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

تا کرد آن پریرخ و نامهربان خروج
جان رخت بست و کرد ز تنها روان خروج

پیری فکنده طرفه فتوری حواس را
گویا که کرده یوسف از این کاروان خروج

ایمان به فکر زلف بتی تازه می کنند
شاید که کرده مهدی آخر زمان خروج

در خم نشست دختر رز با هزار ناز
از شیشه کرد آفت پیر و جوان خروج

دارم به دل ملاحظه دایم که بی محل
تا نکته ای مباد کند از زبان خروج

ای نازنین چرانشوی مهدی زمان
هرگز نکرده مثل تویی در جهان خروج

تا قامتش بدیدم و رخسار ماه او
در حیرتم که کرده ز سرو ارغوان خروج

ای لعل پاره گوهر یکدانه ای چو تو
تا این زمان نکرده ز بحر و ز کان خروج

زان خاکسار گشته سعیدا که کرده است
آدم به این کمال از این خاکدان خروج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.