۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۹

دیدهٔ غفلت گشا دریاب فیض نور صبح
می شوی خورشید عالم چون شوی منظور صبح

خفته در آغوش مطلوبی ز رویش بی نصیب
گشته ای از تیره بختی همچو شب مهجور صبح

پاک می سازد کسی را از هوس موی سفید
مشک شب بر هم خورد هر گه دمد کافور صبح

در جوانی خدمت پیری گزین چون شب شود
کس نمی آید برون از خانه بی دستور صبح

هست تأثیری عجب صافی ضمیران را به دم
چون شبی را روز می سازد دم مأمور صبح

با وجود ضعف پیری بر جوانی غالب است
نیست شب را طاقت سرپنجه ای با زور صبح

کعبه از عصمت محل سجده گاه خلق شد
شد خراب از بی حجابی خانهٔ معمور صبح

پاس وقت سینه صافان بر سعیدا واجب است
شمع می گرید برای خاطر مسکور صبح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.