۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۷

یار من درد و کبابم دل و می خون جگر
نیست جز زیر زمینم هوس جای دگر

خاطر خستهٔ من بین و گشا لب به سخن
که باین ضعف دوا نیست بجز گل به شکر

جوهر همت ذاتیش نمایان گردد
پیش یاران پسری را که برد نام پدر

عقل را نور نماند چو شود موی سفید
شمع تاریک بماند چو شود وقت سحر

می رسد گر قدح بادهٔ معنی نوشیم
ما که دوران دگر گشت نگشتیم دگر

حرف آن لعل لب و تنگ دهان باز بگو
سخن از بوسه و جام است مکرر خوشتر

رسنی بست سعیدا به میان تا که شنید
زیر بارند مرصع کمران تا به کمر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.