۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۵

دیده بیرون شده از پرده به دیدار کسی
جان به لب آمده از لعل شکربار کسی

همچو تصویر نیم زنده ولیکن دارم
چشم در راه کسی پشت به دیوار کسی

نرگس از چشم و گل از دست کسی افتاده است
سنبل آویخته از طرهٔ طرار کسی

هر چه دیدیم ز جایی به ظهور آمده است
خار از پای کسی، سرو ز رفتار کسی

خواجه خود درد دل بندهٔ خود می داند
نیست در پیش کسی حاجت اظهار کسی

به غلط کی به سرچشمهٔ حیوان می رفت
خضر می بود اگر تشنهٔ دیدار کسی؟

عمرها شد که در این دایره سرگردانند
ماه مشتاق کسی، مهر طلبکار کسی

در جهان هر که به شغلی است سعیدا مأمور
تو میاویز به عیب و هنر و کار کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.