۵۲۲ بار خوانده شده

امروز و فردا

بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست

من به پیوند تو یک رای شدم
گر ترا نیز چنین رائی هست

گفت فردا به گلستان باز آی
تا ببینی چه تماشائی هست

گر که منظور تو زیبائی ماست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست

پا بهرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنائی هست

باغبانان همگی بیدارند
چمن و جوی مصفائی هست

قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست

نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست
نه ز زاغ و زغن آوائی هست

نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پائی هست

هیچکس را سر بدخوئی نیست
همه را میل مدارائی هست

گفت رازی که نهان است ببین
اگرت دیدهٔ بینائی هست

هم از امروز سخن باید گفت
که خبر داشت که فردائی هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اشک یتیم
گوهر بعدی:امید و نومیدی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.