هوش مصنوعی:
گربهای پیر به دلیل کهولت سن و ضعف جسمانی، توانایی شکار و دفاع از خود را از دست داده است. موشها از این وضعیت سوء استفاده کرده و به انبار حمله میکنند. گربه با وجود ضعف، تصمیم میگیرد که دوباره به کار خود بازگردد و با تدبیر و همت، موشها را از انبار دور میکند. این داستان بر اهمیت تلاش و تدبیر در مواجهه با مشکلات تأکید دارد.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان و استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان زیر 12 سال دشوار باشد.
کارآگاه
گربهٔ پیری، ز شکار اوفتاد
زار بنالید و نزار اوفتاد
ناخنش از سنگ حوادث شکست
دزد قضا و قدرش راه بست
از طمع و حمله و پیکار ماند
کارگر از کار شد و کار ماند
کودک دهقان، بسرش کوفت مشت
مطبخیش هیمه زد و سوخت پشت
گربهٔ همسایه، دمش را گزید
از سگ بازار، جفاها کشید
بسکه دمی خاک و دمی آب ریخت
از تنش، آن موی چو سنجاب ریخت
تیره شد آن دیدهٔ آئینهوار
گرسنه ماند، آن شکم بیقرار
از غم کشک و کره، خوناب خورد
در عوض شیر، بسی آب خورد
دوده نمیسود به گوش و به دم
حمله نمیکرد به دیگ و به خم
حیله و تزویر، فراموش کرد
گربهٔ پیر فلکش، موش کرد
مایهٔ هستیش، ز تن رفته بود
نیروی دندان و دهن رفته بود
گربه چو رنجور و گرفتار شد
موش بد اندیش، در انبار شد
در همه جا خفت و به هر سو نشست
بند ز هر کیسه و انبان گسست
گربه چو دید آن ره و رسم تباه
پای کشان، کرد به انبار راه
گفت بخود، کاین چه در افتادنست
تا رمقی در دل و جان در تن است
زندهام و موش نترسد ز من!
مردهام از کاهلی خویشتن
گر چه نمیآیدم از دست، کار
آگهم از کارگه روزگار
گر چه مرا نیروی پیکار نیست
موش از این قصه، خبردار نیست
به که از امروز شوم کاردان
تا که به کاری بردم آسمان
گر که بینم سوی موشان بخشم
جمله بیندند ز اندیشه چشم
زخم زنم، گر چه بفرسوده چنگ
حمله کنم، گر چه بود عرصه تنگ
گربه چو آن همت و تدبیر کرد
آن شکم گرسنه را سیر کرد
بر زنخ از حیله بیفکند باد
موش بترسید و ز ترس ایستاد
جست و خراشید زمین را بدست
موش بلرزید و همانجا نشست
موشک چندی، چو بدینسان گرفت
رنج ز تن، درد ز دندان گرفت
تا نرود قوت بازوی تو
نشکند ایام، ترازوی تو
تا نربودند ز دستت عنان
جان ز تو خواهد هنر و جسم نان
روی متاب از ره تدبیر و رای
تا شودت پیر خرد، رهنمای
بر همه کاری، فلک افزار داد
پشت قوی کرد، سپس بار داد
هر که درین راه رود سر گران
پیشتر افتند ازو دیگران
تا گهری در صدف کار بود
گوهری وقت، خریدار بود
زار بنالید و نزار اوفتاد
ناخنش از سنگ حوادث شکست
دزد قضا و قدرش راه بست
از طمع و حمله و پیکار ماند
کارگر از کار شد و کار ماند
کودک دهقان، بسرش کوفت مشت
مطبخیش هیمه زد و سوخت پشت
گربهٔ همسایه، دمش را گزید
از سگ بازار، جفاها کشید
بسکه دمی خاک و دمی آب ریخت
از تنش، آن موی چو سنجاب ریخت
تیره شد آن دیدهٔ آئینهوار
گرسنه ماند، آن شکم بیقرار
از غم کشک و کره، خوناب خورد
در عوض شیر، بسی آب خورد
دوده نمیسود به گوش و به دم
حمله نمیکرد به دیگ و به خم
حیله و تزویر، فراموش کرد
گربهٔ پیر فلکش، موش کرد
مایهٔ هستیش، ز تن رفته بود
نیروی دندان و دهن رفته بود
گربه چو رنجور و گرفتار شد
موش بد اندیش، در انبار شد
در همه جا خفت و به هر سو نشست
بند ز هر کیسه و انبان گسست
گربه چو دید آن ره و رسم تباه
پای کشان، کرد به انبار راه
گفت بخود، کاین چه در افتادنست
تا رمقی در دل و جان در تن است
زندهام و موش نترسد ز من!
مردهام از کاهلی خویشتن
گر چه نمیآیدم از دست، کار
آگهم از کارگه روزگار
گر چه مرا نیروی پیکار نیست
موش از این قصه، خبردار نیست
به که از امروز شوم کاردان
تا که به کاری بردم آسمان
گر که بینم سوی موشان بخشم
جمله بیندند ز اندیشه چشم
زخم زنم، گر چه بفرسوده چنگ
حمله کنم، گر چه بود عرصه تنگ
گربه چو آن همت و تدبیر کرد
آن شکم گرسنه را سیر کرد
بر زنخ از حیله بیفکند باد
موش بترسید و ز ترس ایستاد
جست و خراشید زمین را بدست
موش بلرزید و همانجا نشست
موشک چندی، چو بدینسان گرفت
رنج ز تن، درد ز دندان گرفت
تا نرود قوت بازوی تو
نشکند ایام، ترازوی تو
تا نربودند ز دستت عنان
جان ز تو خواهد هنر و جسم نان
روی متاب از ره تدبیر و رای
تا شودت پیر خرد، رهنمای
بر همه کاری، فلک افزار داد
پشت قوی کرد، سپس بار داد
هر که درین راه رود سر گران
پیشتر افتند ازو دیگران
تا گهری در صدف کار بود
گوهری وقت، خریدار بود
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قلب مجروح
گوهر بعدی:کارگاه حریر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.