۴۷۸ بار خوانده شده

کارگاه حریر

به کرم پیله شنیدم که طعنه زد حلزون
که کار کردن بیمزد، عمر باختن است

پی هلاک خود، ای بیخبر، چه میکوشی
هر آنچه ریشته‌ای، عاقبت ترا کفن است

بدست جهل، به بنیاد خویش تیشه زدن
دو چشم بستن و در چاه سرنگون شدن است

چو ما، برو در و دیوار خانه محکم کن
مگرد ایمن و فارغ، زمانه راهزن است

بگفت، قدر کسی را نکاست سعی و عمل
خیال پرورش تن، ز قدر کاستن است

بخدمت دگران دل چگونه خواهد داد
کسی که همچو تو، دائم بفکر خویشتن است

بدیگ حادثه، روزی گرم بجوشانند
شگفت نیست، که مرگ از قفای زیستن است

بروز مرگم، اگر پیله گور گشت و کفن
بوقت زندگیم، خوابگاه و پیرهن است

مرا بخیره نخوانند کرم ابریشم
بهر بساط که ابریشمی است، کار من است

ز جانفشانی و خون خوردن قبیلهٔ ماست
پرند و دیبهٔ گلرنگ، هر کرا بتن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:کارآگاه
گوهر بعدی:کاروان چمن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.