۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳

از راه وفا گاه ز ما یاد توان کرد
گاهی به نگاهی دل ما شاد توان کرد

صید دل من لایق تیغ تو اگر نیست
از بهر خدا آخرش آزاد توان کرد

عالم مگر از ناله به رحم آورم ای دل
ای وای (!) چه با خوی خداداد توان کرد

زین بعد کسی ناله من نشنود آری
تا چند مگر ناله و فریاد توان کرد

مستم زمی عشق چنان کز پی مرگم
صید میکده از خاک من آزاد توان کرد

انصاف کجا رفت ببین مدرسه کردند
جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد

منمای به زاهد تو ره کوی خرابات
این ره نه به هر بوالهوس ارشاد توان کرد

با غیر صفایی مه من عهد وفا بست
دل را به چه امید دگر شاد توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.