۲۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

دوش یارم زد چو بر زلف پریشان شانه را
مو به مو بگذاشت زیر بار دل ها شانه را

نیست عاقل را خبر از عالم دیوانگی
گر ز نادانی ملامت می کند، دیوانه را

در عزای عاشق خود شمع سوزد تا به حشر
خوب معشوق وفاداری بود، پروانه را

جز دل سوراخ سوراخش نبود از دست شیخ
دانه دانه چون شمردم سبحه ی صد دانه را

این بنای داد یارب چیست کز بیداد آن
دادها باشد به گردون محرم و بیگانه را

از در و دیوار این عدلیه بارد ظلم و جور
محو باید کرد یک سر این عدالت خانه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.