۲۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳

نمود همچو ابو الهول رو به ملت روس
بلای قحط و غلا با قیافه ی منحوس

فتاد هیکل سنگین دیو پیکر قحط
بروی قلب دهاقین روس چون کابوس

مگر که دیو سپید است این بلای سیاه
که کرده روسیه را مبتلا چو کیکاوس

یکی به ساحل ولگا ببین که ناله ی زار
فشار گرسنگی را چه سان کند محسوس

بسان جوجه ز فقدان دانه بی جان بین
تذرو کبک خرامی که بود چون طاوس

کجا رواست شود، زرد رنگ چون خیری
عذار سرخ نکویان همچو تاج خروس

یکی ز کثرت سختی ز عمر خود بیزار
یکی ز شدت قحطی ز زندگی مأیوس

در آرزوی یکی دانه ی شام تا به سحر
بود به سنبله چشم گرسنگان مأنوس

کنون که ملت روس است بامجاعه دوچار
گه تهمتنی است ای سلاله ی سیروس

به دستگیری قومی نما سرافرازی
که می کنند اجل را به جان و دل پابوس

جوی ز گندم این سرزمین تواند داد
ز چنگ مرگ رها جان صد هزار نفوس

نوشت خامه ی خونین «فرخی» این بیت
به روی صفحه ی طوفان به صد هزار افسوس

جنوب بحر خزر شد ز اشک چشمه ی چشم
برای ساحل رود نوا چو اقیانوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.