۳۵۰ بار خوانده شده
در صفت عشق تو شرح و بیان نمیرسد
عشق تو خود عالی است عقل در آن نمیرسد
آنچه که از عشق تو معتکف جان ماست
گرچه بگویم بسی سوی زبان نمیرسد
جان چو ز میدان عشق گوی وصال تو برد
تاختنی دو کون در پی جان نمیرسد
گرچه نشانه بسی است لیک دراز است راه
سوی تو بی نور تو کس به نشان نمیرسد
عاشق دل خسته را تا نرسد هرچه هست
در اثر درد تو هر دو جهان نمیرسد
بادیهٔ عشق تو بادیهای است بیکران
پس به چنین بادیه کس به کران نمیرسد
سوی تو عطار را مویکشان برد عشق
بی خبری سوی تو موی کشان نمیرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عشق تو خود عالی است عقل در آن نمیرسد
آنچه که از عشق تو معتکف جان ماست
گرچه بگویم بسی سوی زبان نمیرسد
جان چو ز میدان عشق گوی وصال تو برد
تاختنی دو کون در پی جان نمیرسد
گرچه نشانه بسی است لیک دراز است راه
سوی تو بی نور تو کس به نشان نمیرسد
عاشق دل خسته را تا نرسد هرچه هست
در اثر درد تو هر دو جهان نمیرسد
بادیهٔ عشق تو بادیهای است بیکران
پس به چنین بادیه کس به کران نمیرسد
سوی تو عطار را مویکشان برد عشق
بی خبری سوی تو موی کشان نمیرسد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.