هوش مصنوعی:
این شعر از زبان شاعری است که از گستاخی و بیوفایی دنیا و مردم شکایت دارد. او از جایگزینی زاغ به جای بلبل، بیوفایی معشوق، و سنگدلی مردم مینالد و تعجب میکند که چگونه غم و غصه در دل تنگ او جای گرفته است. همچنین، او به بیثباتی دنیا و عهدشکنیهای آن اشاره میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی مانند بیوفایی، غم، و انتقاد از رفتارهای انسانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی کلاسیک نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد.
شمارهٔ ۱۰۵
فغان که زاغ به گلشن زبسکه شد گستاخ
بجای بلبل مسکین نشست بر سر شاخ
کسی که پای بکویت نمی نهاد از بیم
چه شد که دست در آغوشت آورد گستاخ
چه رخنه در دل آن شوخ سنگدل بکند
گرفتم آه دلم سنگ را کند سوراخ
به حیرتم که چسان جا گرفته در دل تنگ
غم بتان که نگنجد در این جهان فراخ
وفا کجا و دل ترک ما که پنجه ی او
بخون خلق بود همچو دشنه ی سلاخ
(سحاب) اگر چه دو روزیست عهد دولت گل
ببین چگونه زند تکیه بر اریکه ی شاخ
بجای بلبل مسکین نشست بر سر شاخ
کسی که پای بکویت نمی نهاد از بیم
چه شد که دست در آغوشت آورد گستاخ
چه رخنه در دل آن شوخ سنگدل بکند
گرفتم آه دلم سنگ را کند سوراخ
به حیرتم که چسان جا گرفته در دل تنگ
غم بتان که نگنجد در این جهان فراخ
وفا کجا و دل ترک ما که پنجه ی او
بخون خلق بود همچو دشنه ی سلاخ
(سحاب) اگر چه دو روزیست عهد دولت گل
ببین چگونه زند تکیه بر اریکه ی شاخ
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.