۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

دل شد از دست و به راه طلبش آنچه دویدم
غیر ناکامی و رنج و غم و اندوه ندیدم

رشته ی مهر و وفا را چو گسست آن بت زیبا
نبود جای ملامت که دل از عمر بریدم

هر چه آن دوست بسوزاندم از آتش هجران
هیچگه در ره وصلش نشود قطع امیدم

بر در میکده از راه خلوص آمدم اکنون
به امیدی که دهد پیر خرابات نبیدم

سالها در ره مقصود زدم گام ولیکن
لحظه ی ئی نو گلی از گلشن آمال نچیدم

من (سحابم) که نشستم به امیدی که بناگه
پیکی از جانب دلبر دهد از وصل نویدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.