۲۳۱ بار خوانده شده

بخش ۹۹ - خطاب به شاهنشاه ایران

بترس ای جهان جوی ایران خدای
که بعد از تو خیزند مردم به پای

بنالند از دست جور و ستم
بگویند با ناله ی زیر و بم

که ایزد همی تا جهان آفرید
کسی زین نشان شهریاری ندید

که جز کشتن و بستن و درد رنج
گرفتن هم از کهتران مال و گنج

ندانست و آزرم کس را نداشت
همی این برآن آن برین بر گماشت

نه جان سپاهی ازو شاد گشت
نه یک ذره زو کشور آباد گشت

نماند ایچ در ملک جایی درست
همه کار کشور ازو گشت سست

به کار رعیت نپرداخت هیچ
پرستید گه گربه، گاهی منیج

درین مدت سال پنجاه باز
که بر تخت می زیست با عز و ناز

همه جان مردم ازو شد غمی
به هر شعبه از ملک آمد کمی

خزینه تهی گشت و ملت گدا
زبیداد او دست ها بر خدا

سه نوبت شتابید سوی فرنگ
نیفزود او را به دل عار و ننگ

چو مست شکار است و محو خوشی
کجا داند آیین لشکر کشی

نخواهیم بر تخت از این تخمه کس
زخاکش به یزدان پناهیم و بس

کزین شه ستمکارتر کس ندید
نه از نامداران پیشین شنید

همه ملک ایران ازو شد به باد
به خاک آمد آن افسر کیقباد

خدایا روانش به آتش بسوز
دل بنده ی مستحق بر فروز

وگر دادگر باشی ای شهریار
بمانی و نامت بود یادگار

به نیکی بیارند یاد تو را
پرستند مردم نژاد تو را

تن خویش را شاه بیدادگر
جز از گور و نفرین نیارد بسر

اگر چند بد کردن آسان بود
به فرجام زو دل هراسان بود

الا ای شه نامدار کهن
سزد گر زسعدی پذیری سخن

«نه در بند آسایش خویش باش
که خاطر نگهدار درویش باش»

«نیا ساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش خواهی و بس»

زمن بشنو این نکته شاها درست
نباید شهی چون تو بیداد جست

تو را هست فرهنگ و رای و هنر
ندارد هنر شاه بیدادگر

که بیدادگری ز بیچارگ است
به بیدادگر بر بباید گریست

ز بیدادگر کیست بدبخت تر
که بیدادش آید به خود سخت تر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۸ - خطاب به ابنای وطن گرامی
گوهر بعدی:بخش ۱۰۰ - در مقام شرح حال گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.