۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست
زانکه در مذهب من، عیدی و نوروزی نیست

گفتم آن لعل صفت محنت من برشکند
چرخ پیروزه ندا کرد که پیروزی نیست

چند گوئی، که بدآموزی صاحب غرض است
عادت بوالعجب توست، بدآموزی نیست

بیلکی باز کن از غمزه، بدآموزان را
زانکه در عادت تو سنت دلدوزی نیست

غم دلسوختگان، دامن توکی گیرد
در جهان تو، چو غمخواری و دلسوزی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.