هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است. او زیبایی و جذابیت معشوق را با تصاویر شاعرانه مانند سرو و لعل توصیف می‌کند و از درد هجران و دوری می‌نالد. شاعر از ناتوانی در بیان غم خود و سوختن در آتش عشق سخن می‌گوید و در نهایت به تلخی و ناامیدی از وصال معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم مانند 'خون من می‌خورد' ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

شمارهٔ ۴۰

همچو بالای تو سروی بچمن می نرسد
در خور لعل تو دُری ز عدن می نرسد

چکنم قصه هجران بکه گویم که مرا
یک زبان است و ز افغان بدهن می نرسد

هر زمان زلف تو دارد بسر ما سیهی
سپهی کش ز شکن هیچ شکن می نرسد

با نصابم ز خیال تو که چشمش مرساد
گر نصیبی ز وصال تو به من می نرسد

هر زمان طنز کنی کان دل بیمار تو کو
راست خواهی، دل آنجاست که تن می نرسد

گشتگان تو چنان ز آتش دل میسوزند
کز هزاران تن یک تن بکفن می نرسد

بر سیمین تو اندوه کشان دارد لیک
کین از آن قوم در اندوه بمن می نرسد

خون من میخور و میگو که اثیر آن من است
باری آن گفتِ زبانی، بدهن می نرسد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.