۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱

آن زلف مشوش بین در عنبر و بان منگر
و آن قامت دلگش بین در سروروان منگر

بالعل لبش خطی درنام بدخشان کش
آسایش جانداری ز آسایش جان منگر

گوید که جهان و جان تاخیر مکن گو، هان
کان جان و جهان آمد در جان جهان منگر

با شخص فنادشمن بر راه سران منشین
با دیده ی نامحرم در روی بتان منگر

او معنی دل دارد تو صورت و تن بینی
با چشم چنین هی هی در یار چنان منگر

پیش از تو اثیر از ری بیزار شود لیکن
در سوز دلش می بین در قول زبان منگر

گر صاحب تمکینی در حضرت عشق تو
چون همت خسرو کی در کون و مکان منگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.