۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

چند خورم خون خود ازدست دل
شستم از دوست بهفت آب و گل

زین شبش او داند و شمع ختن
زین قبل او داند و ماه چگل

بیدلی ار زانکه بدین چاشنی است
باد دل از من بدو عالم به حل

روز اگر می برود گو برو
نیست غم او همه بر من سجل

فارغم از دل من و طبعی چو آب
ساخته با مدح شه صف گسل

گرهمه سنگ است چو مومش کند
آتش سودای بتی سنگدل

خسرو خسرو فش خسرو نسب
مظفرالدولت والدین قِزل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.