۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام
گرد میدان تو را کحل بصر ساخته ام

نبود نام توای یار نه نزدیک و نه دور
تو زمن هیچ و من از تو همه بر ساخته ام

پرده کژ مده، ای هستی من بُرده ی تو
گرچه با زخمه سر کژّ تو در ساخته ام

خطی آمد ز تو در خون من و من چو قلم
پیش از آن خط قدم از تارک سر ساخته ام

طوق زر کردی رفتم مگر از راه جمال
دست در گردمیان تو کمر ساخته ام

سرو بالائی و سوسن برو و گل عارض و من
ز تو بستان تماشای نظر ساخته ام

ای بسا شب که تو در خلوت و من تا بسحر
از قد خفته خود حلقه در ساخته ام

حلقه حلقه ست در داج فلک آه اثیر
زان گل حلقه آئینه در ساخته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.