۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

دلبری دارم که جان میخواهد از من، چون کنم
از سر جان برنشاید خواست ای تن، چون کنم

گوهر مهرش چو کان در دل نهان کردم ولیک
با چنین دریای مروارید معدن، چون کنم

چشم سوزن کرد بر من عالم از بس کافری
ای مسلمانان وطن در چشم سوزن، چون کنم

خانه ی من برد و پس در خانه ی خود تن بزد
چاره چه، با آن جهان آشوب تن زن، چون کنم

اختیاری نیست داغ درد را لیک از جهان
چون دل مسکین در او کرده است مسکن، چون کنم

یا، دل من پیش او دارید تا رحمی کند
یا، طریقی پیش من بنهید تا من، چون کنم

ترهمی آید غزل در شیوه ی شعر اثیر
کشتگان عشق را زین شیوه شیون چون کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.