۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

مه را وجود گفتن با روی او نیارم
تشبیه شام بستن بر موی او نیارم

گفتم که خوانمش جان دل گفت آن تودانی
من باری این دلیری با خوی او نیارم

خواند مر اسک خود وین طرفه تر که هرگز
از بیم او چمیدن در کوی او نیارم

دریا کشم بساغر لیکن چو با وی افتم
گربط شوم گذشتن از جوی او نیارم

صد بار آب رویم رویش ببرد والله
این بار اگر برد جان برروی او نیارم

خواهم که گوی باشم، چو گان حکم اورا
چون بنگرم به بینم بازوی او نیارم

چون اوست کعبه دل من جمله روی کردم
وان روی تو توانم جز سوی او نیارم

گر باد صبح گردم هرجا که رهنوردم
جز خاک او نبوسم جز بوی او نیارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.