۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷

یا رب این من، غریب کم خطرم
که چو بخت اندر آمدی، زدرم

خه، تو، یاری زخوب خوبتری
وای من، کز غمت ز بد بترم

همه تن چشم اگرچه چون نرگس
در گل عارض تو می نگرم

هم ز خود باورم همی نکند
خبرت هست، سخت بی خبرم

راست خواهی، نظاره رخ تو
ببرید از وجود خود نظرم

می نماید که بخت بیدار است
تا من خیره سر، بخواب درم

کمری بر نه بسته ام می بین
که بقامت، چو حلقه و کمرم

شرح این قصه باز من بدهم
که چه آورده هجر تو بسرم

ای بسا شب، که بود بی رویت
روی بر خاک تیره، تا سحرم

وقت آن است اگر بخواهد خواست
خشک خشک تو عذر چشم ترم

در برم کیسه تنک وز، رخ و زلف
پر گل و مشک کن، کنار و برم

چون اثیرم ببندگی بردار
تا طراز جهان شود اثرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.