۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲

ره صد رهگذرت میدارم
چشم و دل بر اثرت میدارم

با همه بی خبری، هرچه کنی
لحظه لحظه، خبرت میدارم

تا سگ خویشتنم نامیدی
یزک بام و درت میدارم

در جهان دوستر از جان چه بود
من ازآن، دوست ترت میدارم

نقد کردم، ز رخ گوهر اشک
سر طوق و کمرت میدارم

چون خوری خون دل من بگذار
تا بخون جگرت میدارم

مردم چشم منی، در همه عمر
در حجاب نظرت میدارم

گفتیم خوار همی دار اثیر
خوار بادم اگرت میدارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.