هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حالات روحی و عاطفی خود سخن می‌گوید. او از تلاش‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایش می‌گوید و خود را مانند باد، شمع، و ابر توصیف می‌کند که در معرض تغییرات و سختی‌های زندگی قرار دارد. او از افتادن، لرزیدن، و مفلس شدن سخن می‌گوید، اما در عین حال به هنر و خزانه خاطر خود افتخار می‌کند. در پایان، از کسی می‌خواهد که دستش را بگیرد، زیرا به شدت افتاده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و تجربه‌های شخصی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۲۷

آنم که زین بر اسب تمنا نهاده ام
تا لاجرم، چو باد سوار و پیاده ام

افتاده ام چو مشک بر آتش بجرم آنک
در بر هزار نافه خاطر گشاده ام

لرزنده ام ز جنبش هر باد و برحقم
زیرا چو شمع مجلس شاهان ستاده ام

مفلس شدم ز سیم، بماند این یک از هنر
صد کنج در خزانه خاطر نهاده ام

زان کنج دست نقب زمان کوته است از آنک
سی سال شصت بار زکاتش بداده ام

منگر به خامشیم که بر سنگ تجربت
چون مشک سوده ام، نه چو کافور ساده ام

طوفان صاعقه است مرا، در جگر چو ابر
بر طارم فلک، نه گزاف ایستاده ام

الحق، تغابنی است که با این همه نری
مغبون کند، بشعبده ایام ماده ام

دزدم برهنه کرد بدان سان که گوئیا
این لحظه از مشیمه مادر بزاده ام

ای آنکه، دست گیری افتاده رسم توست
وقت است، دست گیر که سخت اوفتاده ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.