۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

در فراق تو سوخت این جگرم
تا چو بخت اندر آمدی، ز درم

کرده صد چشم گرچه چون نرگس
در گل عارض تو می نگرم

هم ز خود باورم کسی نکند
خبرت هست، سخت بی خبرم

می نماید که بخت بیدار است
یا من خیره سر، بخواب درم

ای بسا شب، که بود بی رویت
روی بر خاک راه چون سحرم

وقت آنست اگر بخواهد خواست
خشک چنگ تو عذر چشم ترم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.