۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم
نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم

گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک
بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم

بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح
که من صلاح دل خود در این نمی بینم

بخون خانم تر میکند غمت شمیشر
نکرده خشک نمد زین، زعارت و، تینم

اگر بتیغ دو رویت سخن رود با من
متاب روی، که در روی میشود اینم

اثیر رفت و شبی با تو کام تلخ نکرد
بلب رسید در این غصه جان شیرینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.