هوش مصنوعی: شاعر از غم عشق و هجران معشوق می‌نالد و احساس بی‌خبری و سردرگمی می‌کند. او از آراستگی گذشته و آشفتگی حال خود سخن می‌گوید و به قضا و قدر و بخت بد خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق، هجران و غم است که درک آن‌ها برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۱۳۱

میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم بکجا یا بچه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیروزبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
هیچ شک نیست، کزین واقعه من جان نبرم

این منم، کز بر تو دور شدم، شرمم باد
چکنم، عاجز فرمان قضا و قدرم

بخت خوش داشت هر، روز وصال غم تو
تا ز شبهای فراق تو چه آید بسرم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.