۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸

هرکه عشقت خرید جان بفروخت
و آن خریدن بدو جهان بفروخت

در هوای تو دل قفس بشکست
ز قفس بگذر آشیان بفروخت

هر که نام تو خواست برد نخست
بر مراد و ادب زبان بفروخت

وانکه یک روز شد معامل تو
تا بس دیر خانمان بفروخت

از تو دیده خیال یافت نشان
دل خود را بر آن نشان بفروخت

جان اگر بر تو صرف شد سهل است
هرکه جانان خرید جان بفروخت

بتو در بست دل بهیچ مرا
سبکی را چنین گران بفروخت

آری ارزان خریده بود متاع
چون در افتاد رایگان بفروخت

وانگهی گفت چون اثیری را
کس بدین مایه سوزیان بفروخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.