۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

نیم شبان دلبرک نیم مست
بهر صبوحی زبرم چست جست

زلف کما بیشتر از جام خورد
صدره بسا بیشتر از زلف دست

بانگ برآورد بشادی که کو
آنکه طلسم در غم او شکست

بستد از او جام ببالین من
تنگ به برآمد و پیشم نشست

هر دو یکی کرد دل و دوستی
جامه آسایش و جای نشست

گفت بشارت، که باقبال صبح
عالم از آرایش ظلمت برست

صبحدمان ای بت خورشید چهر
می خوری و خواب کنی، خیر هست

قصد مکن تا مژه بر هم زنی
چونکه شوم چون مژه ات می پرست

کس چه گمان برد که ریش اثیر
مرهم از آن دست پذیرد که، خست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.