۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

ماهیست کز آن روی چو ماهت خبرم نیست
وان چهره ی زیبای تو پیش نظرم نیست

همچون گل در خاکم و چون شکر در آب
زان غم که ز رخسار و لبت گل شکرم نیست

بر گردون ظفرم هست ولیکن
بر تو که دل و دیده و جانی ظفرم نیست

زرین کمران پیشم هر چند بپایند
چه سود که از دست تو سیمین کمرم نیست

گفتی که تو را باد گران هست خوش و نوش
طعنه مزن ای دوست چو دانی اگرم نیست

داند به کرم عهد و وفای تو که امروز
جز آرزوی روی تو کار دگرم نیست

بهر تو چو دیده که مقیم است و مسافر
ره می روم و گویی عزم سفرم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.