۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

در عشق تو ای جان که چو تو خوش صنمی نیست
سرگشته دلی چون من و ثابت قدمی نیست

گویند کم از یک نبود هرگز و چندم
از عشق تو سرگرم اگر کم ز کمی نیست

ما را همه شادی ز غم تست فزون باد
اندی که غمت هست اگر هیچ غمی نیست

زان است شکفته گل رخسار چو داری
صد بدره دینار و مرا خود درمی نیست

چون صورت لا زلف تو در هم شده بینم
نبود عجب ار ما را زان لانعمی نیست

ما را بنعم کردن کس خود چه نیاز است
در دولت رادی که چنو محتشمی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.