هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و درد فراق یار میگوید. او از دوری از خانه و مستی از باده رنج سخن میگوید و بیان میکند که در مسیر عشق، سختیهای بسیاری را تحمل کرده است. شاعر به معشوق اعلام میکند که حاضر است برای او جان فشانی کند و حتی سنگسار شود، زیرا او را مانند بت میپرستد. در پایان، او آرزو میکند که از هستی خود رها شود تا از درد عشق رهایی یابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج، فراق، و تمایل به فنا ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۱
دل در غم عشق یار بستیم
وز درد سر فراق رستیم
از خانه خویش سخت دوریم
وز باده رنج نیک مستیم
از بادیه هوا گذشتیم
در زاویه عنا نشستیم
از شست بلات نوش خوردیم
وز تیر غمت جگر بخستیم
برخاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باد دستیم
یکراه تو سنگسارمان کن
چون می دانی که بت پرستیم
روزی که غم تو مان نجوید
بازش طلبیم و کس فرستیم
بر مرگ زنیم خویشتن را
تا نیست شویم از اینکه هستیم
وز درد سر فراق رستیم
از خانه خویش سخت دوریم
وز باده رنج نیک مستیم
از بادیه هوا گذشتیم
در زاویه عنا نشستیم
از شست بلات نوش خوردیم
وز تیر غمت جگر بخستیم
برخاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باد دستیم
یکراه تو سنگسارمان کن
چون می دانی که بت پرستیم
روزی که غم تو مان نجوید
بازش طلبیم و کس فرستیم
بر مرگ زنیم خویشتن را
تا نیست شویم از اینکه هستیم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.