۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

از صبر نکرده بازگشتم
وز دیده سوز ساز گشتم

چون میل تو سوی جور دیدم
غم جوی و ستم نواز گشتم

بی دل نالان و پوستی خشک
ماننده طبل باز گشتم

بازیچه لعبت خیالت
زین چشم خیال باز گشتم

دستم مکن از وصال کوتاه
کاندیشه تو دراز گشتم

آراست فراق زرگر تو
چون نقره خوش گداز گشتم

در دولت عشق از زر و سیم
افسوس که بی نیاز گشتم

شادی چو نداشت هیچ اصلی
آخر به غم تو باز گشتم

دل در بدو نیک تو نهادم
آخر به غم تو باز گشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.