۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

مجمر مهر سوخت چون عودم
چنبر ماه تافت چون رسنم

هم ز محنت چو کوه شد جانم
هم ز کاهش چو کاه گشت تنم

توشه نی که آن دهد قوتم
گوشه نی که آن بود سکنم

هرچه آورد روز شد روزیم
هر کجا شب رسید شد وطنم

آشنا کردن است رفتارم
کوه بر کندنست دم زدنم

دم زند در میان ره صد جای
تا ز خاطر به لب رسد سخنم

فتنه روزگار من این است
که در این روزگار پر فتنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.