هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تنهایی و بی‌کسی خود می‌گوید و تنها مونس خود را معشوق می‌داند. او از عشق و اشتیاق به معشوق سخن می‌گوید و از بی‌صبری و بی‌قراری خود در این راه یاد می‌کند. شاعر از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند، زیرا جز او کسی را ندارد. او همچنین از بی‌خوابی و سرگردانی خود در راه عشق می‌گوید و این که حاضر است برای معشوق هر سختی را تحمل کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کار رفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۵

آمد نفس به آخر یک هم نفس ندارم
هم کمترم ز هیچ و هم هیچکس ندارم

جز سوی تاب زلفت از دل اثر نیابم
جز وصل خاک پایت درسر هوس ندارم

بیدادگر نگارا رحمی بکن چو دانی
کاندر جهان به جز تو فریاد رس ندارم

از شام تا سحرگه گردم بگرد کویت
چون هست شحنه عشقت بیم عسس ندارم

گاه از نفس بسوزم دریا و کوه گاهی
گردم چنانکه گوئی درخود نفس ندارم

شاید که نیست گردم تا سال و ماه باری
دل در قفس نبینم جان در حرس ندارم

ای عقل چند گوئی کاخر کجاست صبرت
گر تو ببوی صبری من صبر پس ندارم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.